۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه


عزیز


لا تَقرَبا هذِهِ الشَجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظالِمینَ (بقره 35)


 لا تَقرَبا هذِهِ الشَجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظالِمینَ (بقره 35)
ما، بین زندگی مرفه و جاودانگی، جاودانگی را انتخاب و اختیار کردیم. هر چه پایین تر آمدیم تضادمان بیشتر شد و هر چه بالاتر می رویم تضادمان کمتر می شود.
گفتند : جنَّاتٌ تَجری مِن تَحتِها الاَنهار(آل عمران 198) .
 به این نهاد، دانشی و تجربه ای اضافه می شود و از جهان دیگری سر در می آوریم. کالبد ذهنی ما پس از مرگ، هنوز دانش زمینی خود را دارد. مثلاً یک جراح. ولی سواد او به درد نمی خورد، ولی بعضی وقت ها از دانش خود در ارتباط با انسان ها استفاده می کنند، مثل جراحی متافیزیکی فیلیپین.
ما در این دوره از زندگی، با مفاهیمی، مانند : شناخت، فهم و درک سر و کار داریم.
الآن تفکر ما بر اساس شناخت و فهم است و وقتی بخواهد به اوج برسد، می گوییم : ما به درک رسیدیم. مثلاً فردی می گوید مادرم فوت کرد؛ اگر شنونده تجربه ی مرگ مادرش را داشته باشد، می تواند درک کند. یا اگر فردی کتابی در مورد سیب خوانده و عکس آن را مشاهده کرده باشد، نسبت به سیب شناخت و فهم دارد ولی تا وقتی خودش سیب را نخورده و تجربه نکرده، به درک سیب نرسیده است. پس ما در دنیای عرفان، به دنبال درک ها هستیم، چون در دنیای بعدی، تعریف و تئوری وجود ندارد، چون مکانی نداریم و زبانی نیست و همه چیز با درک شروع می شود.