۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

بلاگ اسپت

سلام   یاران
به علت فیلتر شدن سایت بی نظیر بلاگ اسپت ، ضمن اینکه مطالب وبلاگهای حلقه کیهانی و موی دوست ادامه پیدا خواهد کرد در صدها وبلاگ عاشقان عرفان حلقه پی جوی مطالب و اخبار باشید.
خداوندا شاکریم ، شاکریم به پاس این حلقه های نورانی ، به پاس این شراب روحانی ،به پاس وجود نازنین استاد طاهری

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

تعریف رند

تعریف رند
همان طور که اشاره شد، دنیا مانند سکه ای است که دو رو دارد:
-          واقعیت وجودی
-          حقیقت وجودی
اگر انسان فقط به سمت واقعیت آن نگاه کند، تبدیل به انسان واقع نگر می شود و بررسی واقعیت ها برای او به پدید آمدن علم و دانش، تخصص، مهارت، کسب و کار، حرفه و ... منجر شده و به طور کلی درگیر بازی با واقعیت ها می شود؛ یعنی همین مرحله ای که انسان امروز؛ به آن رسیده است. و اگر انسان فقط از بعد حقیقت و از این روی سکه به دنیا نگاه کند، چیزی جز مجاز نخواهد دید و برای او مفهوم همه چیز از بین رفته و دیگر داد و ستد و خیلی از کارهای روزمره بی معنی می شود و سرانجام فرد باید سر به کوه و دشت و صحرا گذاشته و از زندگی عادی جدا شود و راه شیدایی را دنبال کند. همان طور که ملاحظه می شود، هر یک از این دو راه به تنهایی ناقص است و هر یک چیزی کم دارد و در هر راه، انسان به هر چه که برسد به خودی خود کامل نیست. با توضیحات ارائه شده، اکنون می توان :::رند::: را تعریف کرد.
رند به کسی اطلاق می شود که هم به واقعیت توجه دارد و هم به حقیقت.
در عرفان حلقه، بر اساس مرام رندی، نه واقعیت فدای حقیقت شده و نه حقیقت فدای واقعیت می شود. به بیانی دیگر، رند کسی است که در واقعیت، به دنبال حقیقت می گردد و برعکس؛ با به عبارتی هم قادر به دیدن واقعیت باشد و هم حقیقت. در نتیجه، مطابق این نظریه، تارک دنیا شدن، پناه بردن به غار، ریاضت و سختی دادن به جسم و ... در رندی جایگاهی ندارد.

تعریف کلی عرفان

تعریف کلی عرفان
::: عرفان ::: عبارت است از قرار گرفتن روی پله ی عشق، رسیدن به اشراق، روشن بینی و درک معرفت هستی و به طور قطع چنین نتیجه ای از دنیای عقل و علم و دانش به دست نمی آید.
آن ها که به چشم عقل بینند                                        بینند خیال غیر در خواب
عقل ار چه چراغ بر فروزد                                              هرگز نرسد به نور مهتاب
شاه نعمت الله ولی
به طور کلی و به اختصار دنیای عرفان دارای خصوصیات و تعاریف زیر است: (در آینده به طور اختصاصی مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت)
1.        نظر به این که دنیای عرفان، دنیای عشق است، پس فاقد هر گونه فن و روش و تکنیک، پند و نصیحت و استدلال، سعی و کوشش و ... بوده و دنیای بی ابزاری است؛ چه ابزارهای اصلی و چه ابزارهای واسطه ای.
2.        دنیای عرفان دنیای ماورای تکلیف است، زیرا عشق دنیای انجام وظیفه نیست و برای رفع مسئولیت نیز نمی تواند باشد؛ دنیای عاشق به دور از حساب و کتاب های عقلانی است.
فردا که به محشر اندر آید و مرد                                    و ز بیم حساب روی ها گردد زرد
من حسن تو را به کف نهم پیش روم                              گویم که حساب من از این باید کرد
ابوسعید ابو الخیر
3.        دنیای عرفان ماورای مزد و پاداش است، زیرا عاشق به طمع مزد و پاداش به عشق نرسیده که بخواهد ادامه حرکت خود را با چنین انگیزه هایی دنبال کند که در آن صورت دنیای او نیز تبدیل به دنیای عقلانی می شد.
جهانی کان جهان عاشقان است                                    جهانی ماورای نار و نور است
عطار
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی خواهیم          حور و جنت ای زاهد، بر تو باد ارزانی
شیخ بهایی
4.        دنیای عرفان دنیای ترس و حزن نیست.
دنیای عرفان دنیای عشق است، عشق به خدا و در دل عاشق او، ترس و نا امیدی و غم و غصه و ... راهی ندارد.
::: الا ان اولیاءالله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون::: یونس-62 ( آگاه باشید که دوستان خدا ترس ندارند و غمگین نمی شوند.)
5.        دنیای عرفان دنیای غم و اندوه و حزن، یاس و نا امیدی، اضطراب، احساس تنهایی نیست و به طور کلی این دسته از جنود شیطان به آن راه ندارند و تنها غمی که برای عارف وجود دارد، غم جدایی از خدا و دور افتادن از اصل خویش است.
بشنو از نی چون حکایت می کند          وز جدایی ها شکایت می کند
مولانا
6.        عرفان موجب ایجاد وحدت اجزا و ارتباط :::جزء::: و :::کل::: است؛ زیرا کل همیشه چیزهایی دارد که جزء از آن بی خبر است و با رفتن به سوی کل می توان آن پیام ها را دریافت کرد؛ برای مثال: یک سلول، فاقد آمال و آرزو است اما وحدت صد تریلیون سلول، کل را تشکیل داده و این کل چیزی را می داند که اجزا از آن بی خبرند. کل، آمال و آرزو دارد و اهدافی را دنبال می کند در حالی که یک سلول حتی معنی آرزو را هم نمی داند.
7.        عرفان، ضد ضربه شدن است.
عارف در راه  رسیدن به عشق خود با هر تلنگر و ضربه ای دچار وقفه و سکون نمی شود. او در مسیر عشق چیزهایی را یافته است که افراد معمولی از آن بی بهره اند. او در این مسیر توانسته زورق وجودی خود را به یک کشتی اقیانوس پیما تبدیل کند که در مقابل امواج سهمگین اقیانوس زندگی به خوبی مقاومت کند. در حالی که افراد معمولی با اولین موجی که در این اقیانوس با آن مواجه شوند، واژگون شده و تخته پاره های وجود آن ها به هر سمتی پرتاب می شود.
8.        عرفان، درک کمال است.
دنیای عرفان مجموعه ی آگاهی هایی را مورد بررسی قرار می دهد که قابل انتقال به زندگی بعدی است.
9.        از آن جا که عرفان، دنیای عشق است، پس در آن انحصار طلبی جایی ندارد و دنیایی است که می تواند همه ی انسان ها را در خود جای دهد و همگی آن ها را مشمول عشق الهی بداند.
10.     با توجه به این که عشق عمل است نه حرف و نوشته و ...، پس عرفان، دنیای عمل است و باید ملموس باشد.
11.     دنیای عرفان حرکت از ظاهر به باطن است.

قوانین شعور حاکم بر انسان و سلول


 قوانین شعور حاکم بر انسان و سلول
-          یک سلول دارای شعور منحصر به خود بوده که شرح وظیفه ی آن سلول را شامل می شود.
-          نظارت بر شعور سلولی بر عهده ی ::: کالبد ذهنی ::: انسان است که کیفیت شعوری و شرح وظیفه ی هر سلول را تعیین می کند.
-          ارتباط شعور سلول و شبکه ی شعور کیهانی از طریق ::: کالبد ذهنی ::: صورت می گیرد.
-          شعور دارای تشعشع است. اجزا در کنار یکدیگر تحت تأثیر تشعشات یکدیگر قرار می گیرند و افراد نیز تحت تأثیر شعور تشعشعاتی یکدیگر قرار دارند.
-          افکار، احساسات و بیماری انسان (تشعشع سلولی) نیز دارای تشعشعات شعوری است.
-          مجموعه ی شعور تشعشعاتی افراد ::: روح جمعی ::: آن مجموعه را تشکیل داده، به این ترتیب روح جمعی خانواده، جامعه و بشریت را خواهیم داشت.
-          شعور سلول هم به طور مستقیم، از طریق شعور کیهانی و هم از طریق شعور ماده، قابل اصلاح است.
-          زمانی که ::: اصلاح شعور سلولی ::: به طور مستقیم از طریق شعور کیهانی انجام می شود، هیچ گونه اشتباهی رخ نداده و با عارضه ی جانبی رو به رو نخواهیم شد.
ولی زمانی که از شعور ماده استفاده می کنیم؛ اولاً، امکان تشخیص غلط وجود داشته و ثانیاً، امکان این که شعوری برای سلول خاص مناسب و برای سلول دیگر نامناسب باشد، وجود دارد.

پله های مسیر حرکت انسان
تمام برخوردهای انسان با جهان هستی، از روی یکی از این دو پله صورت می گیرد و آن چه را که روی هر پله با آن برخورد می شود، به طور مستقیم به درد پله ی دیگر نمی خورد، فقط نتایج حاصل از آن می تواند روی پله ی دیگر مورد بررسی قرار گیرد. برای مثال، نمی توان عاشقی را با پند و نصیحت و یا با استدلال و دلیل از عشقش منع کرد و یا او را قانع کرد که به عشقی تن در دهد، لذا روی پله ی عشق گفته می شود:
پای استدلالیان، چوبین بود          پای چوبین، سخت بی تمکین بود
مولانا
و یا نمی توانیم با فن و تکنیک، علم و دانش و یا تفکر و تعقل در کسی ایجاد ذوق کنیم تا او برای ما شعری بسراید و شوری را به نمایش بگذارد. به عبارت دیگر، دنیای عشق، دنیای دل است و دنیای دل، پذیرای فن و تکنیک و ... نیست و راه مخصوص خود را طی میکند و پند و نصیحت نیز در آن هیچ کارایی ندارد.
من از کجا، پند از کجا، باده بگردان ساقیا          آن جام جان افزای را، بر ریز بر جان ساقیا
مولانا
تبعات دنیای عشق، از طریق کتاب و نوشته قابل انتقال و فهمیدن نیست.
بشوی اوراق، اگر همدرس مایی          که درس عشق، در دفتر نباشد
حافظ
در این مورد شاه نعمت الله ولی چنین سروده است:
طاعت ز سر جهل، به جز وسوسه نیست          احکام وصول و ذوق، در مدرسه نیست
عارف نشوی، به منطق و هندسه تو          برهان و دلیل عشق،در هندسه نیست
همچنین صائب تبریزی می گوید:
آن نقطه ی خاموشی، در حرف نمی گنجد          بر طاق فراموشی، بگذار کتاب اول
با سعی، کوشش، تقلا و اراده نیز نمی توان به دنیای عشق دسترسی پیدا کرد؛ مثلاً کسی بگوید که تلاش خواهم کرد تا چند ساعت دیگر عاشق شودو یا بخواهد با تلاش، به حقیقت جهان هستی پی ببرد.
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود          خیال باشد کاین کار، بی حواله برآید
حافظ
همچنین کسی نمی تواند به زور، شعر نغزی بسراید، یا به هیجان بیاید و یا کسی به خود فشار بیاورد که به حیرت و تعجب بیافتد. تبعات دنیای عشق باید به صورت خود جوش ایجاد شود. اگر از روی پله ی عقل به عاشق نگاه  کنیم، عاشق دیوانه محسوب می شود زیرا تبعات عشق، با عقل قابل توجیه نیستند.
کیف یأتی النظم لی والقافیه         بعد ما ضاعت اصول العافیه
ما جنون واحد لی فی الشجون          بل جنون فی جنون فی جنون
مولانا
::: چگونه به نظم و قافیه بپردازم؟ بعد از این که ریشه ی سلامتی ام ضایع شد. در ریشه ی من فقط یک دیوانگی نیست؛ بلکه دیوانگی در دیوانگی در دیوانگی است.:::
لذا عارف خود اعتراف می کند که دیوانه است و دیوانگی او دیوانگی در دیوانگی در دیوانگی است؛ زیرا به خوبی می داند که عاقلان به او چگونه نگاه می کنند. بنابراین قبل از این که آن ها به او بگویند دیوانه، او خود خیال همه را راحت کرده و اعتراف به دیوانگی می کند.
در اکثر مواقع، تبعات عشق با مخالفت عقل مواجه می شود. برای مثال اگر کسی جای خود را به دیگری بدهد و ایثار و فداکاری کند، این عمل توجیه عاقلانه ای نداشته و عقل آن را رد می کند، پس گفته می شود:
عقل راه نا امیدی، کی رود؟          عشق باشذ، کان طرف با سر دود
لاابالی عشق باشد، نی خرد         عقل آن جوید کز آن سودی برد
مولانا
بنابراین، عقل پیوسته با کارهایی که منافع ملموس و مادی نداشته باشد، مخالفت می کند و هر جا که انسان بخواهد کار دل را دنبال کند، مخالفت سرسختانه نشان می دهد. برای نمونه، وقتی که شخص بخواهد تجربه ای ماورایی و غیر متعارف پیدا کند، عقل به شدت واکنش نشان داده و به کلی چنین دنیایی را منکر می شود.
روی پله ی عقل، دو دسته ابزار وجود دارد؛ یک دسته از این ابزارها، اصلی بوده و دسته ی دیگر واسطه ای است. ابزارهای حقیقی، ابزارهایی هستند که به طور مستقیم و به صورت حقیقی به عنوان ابزار مورد استفاده قرار می گیرند؛ مانند علم و دانش، فن و تکنیک و ... ابزراهای مجازی، که هر چند قابل عرضه و اندازه گیری و آزمایش نیستند، اما در خدمت ابزارهای عقلانی هستند مانند سعی و کوشش، اراده، تخیل و تصور و تجسم و ... بر خلاف دنیای عقل، دنیای عشق قابل تشریح و توضیح نبوده و تجربه ی آن با کلام قابل انتقال نیست.
گر چه تفسیر زبان، روشن گر است          لیک عشق بی زبان روشن تر است
مولانا
در حریم عشق، نتوان زد دم از گفت و شنید          زان که آن جا جمله اعضاء چشم باید بود و گوش
حافظ
دنیایی که کیفیت وجودی هستی و انسان را بررسی می کند، دنیای عرفان و یا دنیای عشق، دنیای دل و یا دنیای بی ابزاری نامیده می شود.
چرا همه ی عرفا از عقل نالیده اند؟
همه ی عرفا از عاقل ترین و عالم ترین افراد زمان خود بوده اند، اما سروده های آن ها پر از شکوه و شکایت از ::: عقل ::: است. به راستی چرا عرفا همواره از عقل نالیده اند؟
عرفا به دو دلیل از عقل ناله کرده اند:
1.       ناله از عقل جزء نگر
داستان فیل و اختلاف مردم را در شکل و چگونگی آن، اشاره به عقل جزیی است. در آن جا مردم بی خرد، حس را عامل معرفت و شناخت می دانستند و در اثر این اشتباه دچار اختلاف شدید شدند. آن عقلی که مورد نکوهش عرفا است، عقل جزیی است.
مولانا چنین سروده است:
عقل جزوی، عقل استخراج نیست            جز پذیرای فن و محتاج نیست
حافظ نیز می گوید:
در کارخانه ای، که ره عقل و فضل نیست            فهم ضعیف، رأی فضولی چرا کند
یا در جای دیگر می سراید:
این خرد خام به میخانه بر            تا می لعل آوردش خون به جوش

2.       ناله از عقل واقع نگر
سخت ترین مرحله برای عارف، مرحله ای است که می خواهد از روی پله ی عقل به پله ی عشق گام بگذارد. در این صورت عقل برای این حرکت ایجاد مانع کرده، ضمن انکار چنین پله  ای، او را به طور کلی از این کار بر حذر می دارد.
عقل گوید، شش جهت حد است و بیرون راه نیست       عشق گوید، راه هست و رفته ام من بارها
عقل، بازاری بدید و تاجری آغاز کرد                                عشق دیده زان سوی بازار عقل، بازارها
عقل گوید پا منه، کاندر فنا جز خار نیست                       عشق گوید عقل را، کاندر تو است آن خارها
مولانا
در نتیجه عقل که بدون آن، عشقی نمی تواند وجود داشته باشد، در جایی برای عارف دست و پا گیر شده  و بین عقل و او و عشق تضاد عمیقی ایجاد می شود که در نهایت باعث طغیان عارف علیه عقل شده، او را مجبور می سازد تا به عقل نهیب زند و بخواهد در این مرحله از شرش خلاص شود:
گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل                                برون رو، کز تو وارستم من امروز
بشوی ای عقل، دست خویش از من                             که با مجنون، بپیوستم من امروز
مولانا
عارف به خوبی فهمیده است که زمان هایی که  می خواهد به روی پله ی عشق گام بگذارد، باید عقل را رها کند:
زین خرد، جاهل همی باید شدن                                    دست در دیوانگی، باید زدن
......................                                                             ...................
آزمودم، عقل دور اندیش را                                            بعد از این، دیوانه سازم خویش را
مولانا

طرح خلقت

طرح خلقت 

استاد عزیز محمد علی طاهری 

موعود

برای داشتن نگاهی کارشناسانه و واقع بینانه نسبت به "جریان عهد آخر" و "منجی موعود" بررسی قضیه ظهور به صورتی مرتبط و در استمرار طرح کلی خلقت و نه به صورت یک واقعه مجزا و منفک ضروری به نظر میرسد، زیرا تنها در این صورت است که ماجرای زمان آخر ،عینی،قابل لمس وهدفمند و مسئولیت آور خواهد بود.
نکته ای که ارزشمندی طرح خلقت بشر را که حرکتی از ظلمت به سمت نور واز کمال بالقوه به کمال بالفعل تا رسیدن به مقام خلیفه اللهی است ، به اثبات میرساند، هدفمند بودن آن و در عین حال ،تعیین کننده بودن نقش اختیار، انتخاب و توانمندی خود بشر در به نتیجه رساندن این طرح عظیم وهدفمند، است.

طرح خلقت



موعود

برای داشتن نگاهی کارشناسانه و واقع بینانه نسبت به "جریان عهد آخر" و "منجی موعود" بررسی قضیه ظهور به صورتی مرتبط و در استمرار طرح کلی خلقت و نه به صورت یک واقعه مجزا و منفک ضروری به نظر میرسد، زیرا تنها در این صورت است که ماجرای زمان آخر ،عینی،قابل لمس وهدفمند و مسئولیت آور خواهد بود.

نکته ای که ارزشمندی طرح خلقت بشر را که حرکتی از ظلمت به سمت نور واز کمال بالقوه به کمال بالفعل تا رسیدن به مقام خلیفه اللهی است ، به اثبات میرساند، هدفمند بودن آن و در عین حال ،تعیین کننده بودن نقش اختیار، انتخاب و توانمندی خود بشر در به نتیجه رساندن این طرح عظیم وهدفمند، است.

در بدو خلقت آدم،آنگاه که ملائک، که در لامکان و لا زمان عرصه ی وجود این مخلوق جدید رامشاهده کرده بودند، در محاوره ای سمبلیک به خداوند اظهار میدارند که، آیا می خواهی کسی را بیافرینی که خون بریزد و فساد کند ؟ما که هستیم تا تو راتسبیح و تقدیس کنیم ؟!خداوند میفرماید :من چیزی میدانم که شما نمیدانید. پیامی که در این بیان رمز گونه وجود دارد اینست که:خلقت این موجود جدید، فقط برای تسبیح و تقدیس من نیست؛من از خلقت اوهدف والاتری را در نظردارم ،برای او یک مأموریت دیگری در نظر گرفته شده ؛چرا که کل هستی ،ازیک اتم ، یک الکترون ، و ریز تر از آن تا عظیم ترین کهکشانها برای همیشه به فرمانم درحرکتند ،حتی یک لحظه تخطی نمیکنند و از وظیفه اشان سرباز نمیزنند.

هدف تنها تقدیس و تسبیح نیست .من میخواهم موجودی خلق کنم که ظرفیت درک شعورعشق را دارا باشد ،محل تجلی تام و تمام رحمانیت من شده،با دارا بودن توان تبدیل کمال بالقوه به کمال بالفعل تعالی را معنا بخشد و جانشین من در زمین گردد ؛وظیفه ای که سایر خلایق،به دلیل عدم درک شعور عشق از به انجام رساندن آن ناتوانند.

نکته ی قابل توجه در این ماجرا اینست که،این طرح بایستی الزاما توسط خود انسان در زمین به نتیجه برسد،چرا که اگر غیر از این باشد، یعنی فرض کنیم خود بشر نتواند این طرح عظیم را به نتیجه برساند، نقشه الهی محکوم به شکست است چرا که در اینصورت گوئی برای جمع شدن قائله ی ایجادشده ،نیاز به نیروئی کمکی است،که در این صورت ملائک میتوانند مدعی شوند که پیش بینی اشان در بیهوده بودن خلقت آدم صحیح بوده ،واین مخلوق جدید نتوانسته طرح طراح را به نتیجه برساند،و این به آن معناست که خداوند در خلقت انسان مرتکب کاری عبث و بیهوده شده است که البته نسبت دادن انجام امری عبث به خالق محال است. بنابراین،چاره ای نمیماند جز آنکه بشریت ،خودش با تکیه بر توانمندیهائی که خالق در وجودش گذاشته ، برای به نتیجه رساندن طرح الهی قدم بردارد مسئله ی به درک وآگاهی رسیدن جمعی بشر به رهبریت "انسان کامل" موضوعیت میابد.

امروز بشر با پشت سر گذاشتن دوران نطفگی، جنینی ، طفولیت و جوانی در حال پشت سر گذاشته، در حال گئراندن دوران میانسالی است. با ورود بشر به دوره کهنسالی مسائل جدیدی در عرصه ی هستی قابلیت مطرح شدن را میابد. بشر هرروز بیشتر به لزوم جمع آوری داشته هایش بصورتی مناسب ،در فرصت باقی مانده پی میبرد؛ مانند انسانی که با نزدیک شدن به اواخر عمر خودش را مهیای استفاده از آخرین فرصت هایش می نماید .بشر امروز چون می خواهد آخرین دستاوردهایش را از روی زمین برداشت کند ، به معلم ویژه ای نیازپیدامیکند.

بشر در هر مقطعی از زندگیش به سطح خاصی ازدانستگی و تعلیم و تعلم مرتبط با آن نیاز پیدا میکند و درواقع در هر مرحله ای ، هدایت بشر به نحوه ی خاصی ازمدیریت نیازمند است که باید متناسب با موقعیت های خاص همان بازه زمانی باشد . عصر کنونی بارزترین، شاخص ترین و سرنوشت سازترین اعصار بشریت است. بشر اینک می خواهد پایان نامه نهایی اش را به هستی تحویل دهد، پس نیازمند یک معلم زبده،یک استاد اعظم است، و اینچنین است که ماجرای "عهد آخر بشر" ولزوم وجود "منجی موعود" در این عهد سرنوشت ساز مطرح میشود .

بحث "موعود عهد آخر" یک بحث عام است پس باید کلیت بشر به سطحی از آگاهی برسند تا بتوانند به درکِ منجی عهد آخر ، که معلم بالاترین مقطع درسی بشریت است نائل شوند و اورا بفهمند ؛چراکه ایجاد سواد به دنبال ظهور یک استاد الزامی نیست مگر آنکه مخاطبین آن استاد در سطح مناسبی از آگاهی باشند تا زمینه برای درک مطالب فراهم باشد که در غیر اینصورت ، وجود استاد ، نه تنها مشکلی راحل نمی کند بلکه بدترباعث سردرگمی مخاطب و اتلاف وقت استاد شده است بنابراین ایجاد زمینه و حضور استاد لازم و ملزومند.

معلم عهد آخر در این عصر چیزهایی را به بشر عرضه می کند که تا به حال عرضه نشده و یا بعبارتی اگر هم عرضه شده ، کشف رمز نشده است. او میاید و قرآن و سایر کتب ادیان الهی را کشف رمز می کند . او میاید و رموز و اسرار آسمانها و زمین را به عنوان امانت الهی ،برای بشر میاورد وآنرا فقط در شرایطی تحویل بشرمی دهد که استحقاقش را داشته وخواستارش باشند.

یک استاد دانشگاه که درسطح و سطوح بالا ، می خواهد تدریس کند، اگر زمینه ای نبیند، دانشجویی نباشد که بتواند مطالبش را فرابگیرد ، در کلاس حضور پیدا نخواهد کرد . بخشهایی در رموز هستی مطرح است که رمز گشائی اش مستلزم وجود یک استاد اعظم است و کار هر کسی نیست ، نکات کوری برای بشروجود دارد که فقط اوست که میتواند آنها را رمز گشائی کند. امام عصر ، بالاترین معلم تاریخ بشریت در دوره کهنسالی بشر هم میاید تا حرفهای اساسی هستی را بزند و بشر را به نتایج تعیین کننده ای برساند. پس این معلّم بزرگ درعصری ظهور پیدا میکند که عدّه قابل توجهی تشنه دانستنِ باشند .

بشر در طول تاریخ مرتب صحبت ازبصیرت داشته وآگاهیهائی همواره در طول تاریخ برای او بوده واینک وارد یک عرصه ای می شود که آگاهی جنبه عملی و کاربردی پیدا کرده و دیگر از حالت حرف و شعار خارج شود.

تاریخ نشان میدهد که بشریت تا کنون نه تنها موفق به استفاده درسطح کلان از آگاهی ها نشده ،بلکه از بسیاری از این آگاهیها برداشتی وارونه داشته .

بشر امروز با آنکه در آستانه ی ورود به مرحله ی کهنسالی است ،تازه میخواهد شعور الهی را درک کرده و در سطح عام با روح القدس ارتباط ملموس پیدا کند؛در حالیکه، در سطح خاص همیشه چنین ارتباطی با روح القدس وجود داشته. نتیجه ی چنین کارکردی، دانش های باطنی را در سطح عام قابل عرضه ی عملی میکند و در اینصورت است که به بهترین وجهی کمال را باز می کند ، همه در معرض انتخاب قرار میگیرند وانتخاب جمعی بشر است که موجب به نتیجه رسیدن طرح الهی می شود.

یعنی اکثریت آنرا انتخاب کرده به آن رویکرد مثبت نشان میدهند. اگر غیر از این باشد که یک کسی بخواهد بیاید و فقظ با زور شمشیر به مشکلات بشر خاتمه دهد ،برای خدا کاری ندارد که همین الان زمین را یک تکان دهد، همه از ترس ایمان آورند و قائله خاتمه پیدا کند و چنین نقشه ای را هر کسی می توانست طراحی کند ؛ لازم نبوده که چنین طرحی نشأت گرفته از یک هوشمندی عظیم باشد .

بنابراین نقشه عظیمتری باید در کار باشد که در اینصورت قاعدتاً می بایستی ترفندهایی در مقابل این طرح ، در طول تاریخ قرار داشته باشد تا بتوانند با معرفی یک خدای خاص، خدایی که نقشه جالبی طراحی نکرده و در نتیجه طبیعی بوده بشر با چنین خدایی در تضاد قرار بگیرد.

اینها آسیب شناسی ماجرائی است که بر اساس عدم فهم طرح الهی بزای انسان پیش آمده است و باعث ایجاد چنین تضادی شده اند ،با به نتیجه رسیدن طرح کمال بشر در عهد آخرکه در گرو درک و کاربرد عملی عشق است یک بخش های دیگری از طرح عظیم الهی ، که فلسفه خلقت ما را پوشش می دهد آشکار خواهد شد که یکی از مهمترین آنها معرفی بخش + و - در طرح جهان دو قطبی است.

بشرهمواره بین یک بخش مثبت ویک بخش منفی قرار داشته و دارد. بشر در عهد آخر شاهد بزرگترین رویاروئی آشکار این دو بخش خواهد بود: قدرت و کمال،که چون این دو هماورد،همتراز هستند ، غلبه ی حق بر باطل تنها با انتخاب بشر وکشف رمز قضایا توسط او به رهبریت منجی عهد آخر اوامکان پذیر است.

چون جهان دو قطبی است، لذا بشریت در عهد آخر دو محصول نهائی بیرون خواهد داد . یکی از بعد ، بخش مثبت و یکی از بعد ، بخش منفی . و این انسان است که نشان خواهد داد ، که بخش مثبت بر بخش منفی ارجحیت پیدا می کند مسیر کمال ادامه خواهد یافت و این همان هدفی است که در طرح خلقت دنبال میشده؛با تفکیک بخش مثبت و منفی ،ادامه ی جریان ضرورت رهبریت دو جریان را ایجاب میکند .مدیریت جریان مثبت منجی موعود و مدیریت جریان منفی دجال.

ظهور یک امر زمینی است . زمینی بودن ، به این معنا که امام عصر و دجال هر دو انسان هستند. بنابراین واقعه ی آخر یک پدیده ی زمینی و متعلق به همه ی بشریت و در نتیجه افتخار آفرینی آن از ناحیه ی امام عصر (ع) و شر آن از طرف دجال است . یعنی دجال باعث سرافکندگی بشر و امام مهدی (ع) باعث افتخارش اوست .هردو سوی این جریان جزء داشته های بشر است .

برخی بر این تصورند که در پی ظهور ابلیس نابود میشود، در صورتیکه چنین چیزی امکان پذیر نیست چرا که ابلیس در کل مسیر "انا لله و انا الیه راجعون" مقابل هیچ عاملی در سر تعظیم فرود نخواهد آورد حتی امام عصر ،چرا که در اینصورت عامل تضاد از بین خواهد رفت ،چرا که ابلیس ارائه کننده ی تضاد میباشد.. یعنی تضاد هرگز برچیده نمی شود تا پابان عالم دو قطبی. اتفاقی که در عصر ظهور می افتد تسلط بر شیطان توسط دست یافتن به آگاهی هاست.

محمد علی طاهری

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

هارپ پدیده تسلط بر ذهن بشریت و بردگی نوین

حوادث طبیعی در طول میلیون ها سال طبیعی بوده اند بغیر از ده های اخیر که این حوادث برخی طبیعی و برخی دیگر از طریق تکنولوژی های پیشرفته تولید و به جان و مال مردم لطمه میزنند.
مسئله یک مسئله ی جدید و در عین حال به اثبات رسیده است، ولی با این حال در مورد آن تبلیغاتی انجام نمی شود. من نیز مسئله را از لحاظ علمی به طور مطلق مطرح نخواهم کرد. آنچه را که می خوانید بیشتر جنبه ی آگاهی دارد و تحقیق بیشتر در این مورد به عهده ی شما خواهد بود.هارپ چیست؟ به صدای هارپ گوش دهید
این حوادث ظاهراً طبیعی که غیر طبیعی تولید میشوند (مثل زلزله، طوفان ها، خشکسالی ها و سیل های بی شاخ و دم) را امروزه از طریق فرستادن ماکرو ویو (microwave) از ماهواره ها و پروژه های هارپ بوجود می آورند. قابل گفتن است که زلزله را نیز میتوان از طریق انفجار بمب اتمی در چاهای عمیق نیز تولید کرد.

 هارپ چیست؟
مواج “رادیویی”، “لیزر” و “نیروی مغناتیس” برای صدمه به نیروی مقابل استفاده کند به جنگ ستارگان معروف است و این اسم را از فیلم  Star War گرفته اند)

آیونوسفیر چیست و کجاست؟لایه ی آیونوسفیر در بالاترین لایه ی اتموسفیر (Atmosphere) قرار دارد.
هارپ یک پروژه تحقیقاتی است که در ظاهر برای بررسی و تحقیق درباره لایه ی آیونوسفیر (Ionosphere)  و  مطالعات معادن زیر زمینی (با استفاده از امواج رادیویی ELF/ULF/VLF) تاسیس شده است. ولی در واقع ”پروژه ای با تکنولوژی جنگ ستارگارن”  به منظور  کامل کردن یک سلاح جدید پایه گذاری گردیده است.
لایه آیونوسفیر چه ربطی به هارپ دارد؟سیستم هارپ طوری طراحی شده است که بر روی آیونوسفیر تاثیر مستقیم داشته باشد. از نمونه های این تاثیرات قرمز و گداخته شدن و یا ذره بینی نمودن لایه را میتوان نام برد.





--
ین سیستم در حال حاظر از یک مجموعه آنتن های مخصوص (180 برج آنتن آلومنیومی به ارتفاع ?0/23متر) تشکیل و برروی زمینی وسیعی به مساحت 23000 متر مربع در آلاسکا (Alaska) نصب گردیده است.آنتن های هارپ با پرتاب رادیو فرکانس های بالا به آیونوسفیر می توانند ناحیه وسیعی از آیونوسفیر را گرم کرده و در نتیجه این ناحیه به تپش افتاده و در اثر آن امواج پایین و فوق پایین ELF/ULF/VLF تولید و به زمین فرستاده شوند. لازم به توضیح است که از میان تاسیسات مشابه آن در دنیا، هارپ تنها سیستمی است که عملا قادر است جهت و زاویه پرتوها را کاملا در کنترل داشته باشد و هر ناحیه از آیونوسفیر را که بخواهند هدف گیری کنند.
آنتن های هارپ در آلاسکا
این لایه تشعشات خطرناک “ماورای بنفش” و “اکس ری” خورشید را  جذب کرده  و مانند سقفی از ورود آنها به زمین جلوگیری می نماید تا زندگی بر روی کره زمین امکان پذیر گردد. همچنین به دلیل محیط الکتریکی موجود در آیونوسفیر  از این لایه برای انعکاس امواج رادیوئی به اطراف زمین استفاده می شود. اگر این لایه به هر دلیلی دچار اختلال شود تاثیرا ت بسیار زیادی بر روی زمین گذاشته و زیستن را مختل می کند.
با این تفاوت که رادیو ترموگرافی سیستمی است که با قدرتی به کوچکی 30 وات لایه های زیر زمینی را به لرزه درمی آورد و حال آنکه هارپ سیستم فوق الاده پیشرفته تری است که همان لایه های زمین را می تواند با استفاده از قدرتی برابر با 1,000,000,000 (یک میلیارد)  تا ,10,000,000,000 (ده میلیارد) وات بلرزاند! بدیهی است که هر چقدر قدرت امواج بیشتر می شود, تاثیراتش بر روی آیونوسفیر و اثرات ذره بینی آن بالاتر می رود
صولا امواج آنتن ها پس از اصابت به آیونوسفیر و بازگشت به زمین قادر اند نه تنها به عمق دریا بروند بلکه فرا تر رفته و به اعماق زمین نیز وارد میشوند و عملکرد آن بمانند “رادیو ترموگرافی” (Radio Thermography) است که امروزه ژئولژیست ها برای  اکتشافات مخازن مختلف شامل گاز و نفت استفاده می کنند.  وقتی یک موج پایین “رادیو ترموگرافی” به داخل زمین فرستاده میشود به لایه های مختلف برخورد کرده و آن لایه ها را به لرزه می آورده و از لرزش صدایی با فرکانسی مخصوص تولید و به سطح زمین باز میگرداند و ژئولژیست ها از صدای بازگشتی قادرند مخازن زیرزمین را شناسایی کنند.
برای درک چگونگی ایجاد زمین لرزه یک مثال بزنم: وقتی شخصی صحبت میکند، اول تارهای صوتی او میلرزند (مثل لرزش های ایجاد شده در آیونوسفیر). از این لرزش فرکانس صوتی تولید شده و پس از اصابت به پرده گوش شنونده، پرده گوش او را میلرزاند (مثل به لرزه در آوردن لایه های زیر زمین به سبب اصابت فرکانس های تولید شده از آیونسفیر) و سپس در گوش صدا تولید شده و شنونده آنرا به شنود.
از نمودار فوق متوجه می شوید که آیونوسفیر گداخته شده (به رنگ قرمز دیده می شود) و سپس مثل یک قلب شروع به تپش میکند و از این تپش ها، فرکانس های فوق پایین تولید شده که پس از اصابت به زمین به  داخل آن نفوذ مینماید و در توضیحات زیر مشاهده خواهید کرد که چگونه از این فرکانس فوق پایین و نیرومند، زمین زلزله و خرابی تولید میگردد. و جالب است در گزارشی که بی بی سی پخش نمود استفاده از این پدیده جهت تللط بر ذهن منطقه ای از مردم جهان استفاده می کردند.
و جالب تر اینکه حلقه روح جمعی چه ها که نخواهد کرد...!!
  

۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه

آيينه نور

آمدنت را گفتم از بر نور
نور را از بر اغيار رها خواهي كرد

آرام آرام در دل تو خواهد نشست
آنچه را خواهد ديد آنچه را خواهد گفت

من و افسانه كون و مكان
در پي تو جوييم جون و مكان

دلم را از بهر دريايي رها خواهم كرد
در پي نور روان خواهم كرد

آينه را آيينه‌ها بگشايند
وز پس آينه‌ها آيينه‌ها در راهند

نور پرتويي از آينه‌هاست
آيينه‌ها نور را بگشايند

آرزو دارم كه در دل نور باشد
وز پس اين نورها دل باشد

آنگه كه نظر افكندي از بر نور
نور را بگشاي از بر خويش

لايه‌ها را يكي يكي بگشايند
آيه‌ها يكي يكي بنمايند

شعر از : فریبا 

درگه خلوتيان

يا ربّ از قافله سالار زمان ما عقبيم
تشنه‌ی جرعه‌ی عشقيم و ز حق بي‌خبريم

ساقيا جامه‌ی من را بنگه بر گوشه
گوشه‌ی چشم خودت را تو بنه بر جرعه

من که زين سان چه حريصم، چه بخيلم، چه تهی
تو بگردان قدحم را پر از اين می به خودی

درگه خلوتيان را من بي‌سو چه کنم
پرم از عشق تو و ميل بدان سو چه کنم

بانگ مي‌بايدم آيد ز سر عرش نخست
تا از اين قافله سالار زمان پای بجست

در کف عرش نخست آنچه ز من بود بسی
مي‌دهم تا که به فرياد من آنگه برسی

ياريم کن که چو موعود الستم برسد
پای از دامگهت ميل به بيرون نرسد

باز هم نامه‌ی من در طلبت خطّی خورد
خم گيسوي تو در باد تب و تابی برد

من چه حيران به تماشای توام جام به دست
ريختم اين مي نابت به زمين با سرمست

شعر از :مینا

مژده

مژده اي دل كه پياميست در راه
بوي خوش نسيمي و صباييست در راه

راه را شسته كنيد، راه بر دشمنان بسته كنيد
خبري خوش آيد زان جان جانان جهان

چشم‌ها شسته كنيد چشم دل را وا كنيد
تا كه درك مي، كنيد تا درك اين آيت كنيد

آيتي آيد زآن عرش تكيه بر آسمان
آيتي كه بر كند چشم‌هاي بي دلان

دل دادگان دل در ره دلدار خود بسته‌اند
دل به دلدارش دهند آن دلدار در پي نهند

آنكه دلدار شماست آن يار و آن عاشق ماست
عاشقم را بنگريد از عشق او بهره بريد





شعر از پوریا

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

ارتباط ویژه




توجه:
با توجه به شرایط خاص زمانی و هجوم شبکه منفی عزیزان جهت مصونیت می توانند هر شب ساعت 10 شب در ارتباط ویژه قرار گیرند.
با آرزوی ارتقاء سطح آگاهی بشریت