۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

تعریف کلی عرفان

تعریف کلی عرفان
::: عرفان ::: عبارت است از قرار گرفتن روی پله ی عشق، رسیدن به اشراق، روشن بینی و درک معرفت هستی و به طور قطع چنین نتیجه ای از دنیای عقل و علم و دانش به دست نمی آید.
آن ها که به چشم عقل بینند                                        بینند خیال غیر در خواب
عقل ار چه چراغ بر فروزد                                              هرگز نرسد به نور مهتاب
شاه نعمت الله ولی
به طور کلی و به اختصار دنیای عرفان دارای خصوصیات و تعاریف زیر است: (در آینده به طور اختصاصی مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت)
1.        نظر به این که دنیای عرفان، دنیای عشق است، پس فاقد هر گونه فن و روش و تکنیک، پند و نصیحت و استدلال، سعی و کوشش و ... بوده و دنیای بی ابزاری است؛ چه ابزارهای اصلی و چه ابزارهای واسطه ای.
2.        دنیای عرفان دنیای ماورای تکلیف است، زیرا عشق دنیای انجام وظیفه نیست و برای رفع مسئولیت نیز نمی تواند باشد؛ دنیای عاشق به دور از حساب و کتاب های عقلانی است.
فردا که به محشر اندر آید و مرد                                    و ز بیم حساب روی ها گردد زرد
من حسن تو را به کف نهم پیش روم                              گویم که حساب من از این باید کرد
ابوسعید ابو الخیر
3.        دنیای عرفان ماورای مزد و پاداش است، زیرا عاشق به طمع مزد و پاداش به عشق نرسیده که بخواهد ادامه حرکت خود را با چنین انگیزه هایی دنبال کند که در آن صورت دنیای او نیز تبدیل به دنیای عقلانی می شد.
جهانی کان جهان عاشقان است                                    جهانی ماورای نار و نور است
عطار
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی خواهیم          حور و جنت ای زاهد، بر تو باد ارزانی
شیخ بهایی
4.        دنیای عرفان دنیای ترس و حزن نیست.
دنیای عرفان دنیای عشق است، عشق به خدا و در دل عاشق او، ترس و نا امیدی و غم و غصه و ... راهی ندارد.
::: الا ان اولیاءالله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون::: یونس-62 ( آگاه باشید که دوستان خدا ترس ندارند و غمگین نمی شوند.)
5.        دنیای عرفان دنیای غم و اندوه و حزن، یاس و نا امیدی، اضطراب، احساس تنهایی نیست و به طور کلی این دسته از جنود شیطان به آن راه ندارند و تنها غمی که برای عارف وجود دارد، غم جدایی از خدا و دور افتادن از اصل خویش است.
بشنو از نی چون حکایت می کند          وز جدایی ها شکایت می کند
مولانا
6.        عرفان موجب ایجاد وحدت اجزا و ارتباط :::جزء::: و :::کل::: است؛ زیرا کل همیشه چیزهایی دارد که جزء از آن بی خبر است و با رفتن به سوی کل می توان آن پیام ها را دریافت کرد؛ برای مثال: یک سلول، فاقد آمال و آرزو است اما وحدت صد تریلیون سلول، کل را تشکیل داده و این کل چیزی را می داند که اجزا از آن بی خبرند. کل، آمال و آرزو دارد و اهدافی را دنبال می کند در حالی که یک سلول حتی معنی آرزو را هم نمی داند.
7.        عرفان، ضد ضربه شدن است.
عارف در راه  رسیدن به عشق خود با هر تلنگر و ضربه ای دچار وقفه و سکون نمی شود. او در مسیر عشق چیزهایی را یافته است که افراد معمولی از آن بی بهره اند. او در این مسیر توانسته زورق وجودی خود را به یک کشتی اقیانوس پیما تبدیل کند که در مقابل امواج سهمگین اقیانوس زندگی به خوبی مقاومت کند. در حالی که افراد معمولی با اولین موجی که در این اقیانوس با آن مواجه شوند، واژگون شده و تخته پاره های وجود آن ها به هر سمتی پرتاب می شود.
8.        عرفان، درک کمال است.
دنیای عرفان مجموعه ی آگاهی هایی را مورد بررسی قرار می دهد که قابل انتقال به زندگی بعدی است.
9.        از آن جا که عرفان، دنیای عشق است، پس در آن انحصار طلبی جایی ندارد و دنیایی است که می تواند همه ی انسان ها را در خود جای دهد و همگی آن ها را مشمول عشق الهی بداند.
10.     با توجه به این که عشق عمل است نه حرف و نوشته و ...، پس عرفان، دنیای عمل است و باید ملموس باشد.
11.     دنیای عرفان حرکت از ظاهر به باطن است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر